شماره ٧٠٩: به قدر آشنايان از خرد بيگانه مى گردم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به قدر آشنايان از خرد بيگانه مى گردم
اگر خود در نيابم يک زمان ديوانه مى گردم
اگر چه همچو بو در زيريک پيراهنم با گل
نسيمى گر وزد بر من ز خود بيگانه مى گردم
کباب من ز بيم سوختن بر خويش مى گردد
به ظاهر گرد عالم گر چه بيدردانه مى گردم
به چشم قدردانان قطره دريايى است بى پايان
نه کم ظرفى است گر بيخود به يک پيمانه مى گردم
نه از زهدست بر سر گشتگانم رحم مى آيد
اگر گاهى شکار سبحه صددانه مى گردم
زمام ناقه ليلى است هر موج سراب او
در آن وادى که چون مجنون من ديوانه مى گردم
ندارد گردش ما و تو با هم نسبت اى حاجى
تو گرد خانه ومن گرد صاحبخانه مى گردم
نمى دانم جدا از عشق حسن آشنارو را
به ياد شمع برگرد سر پروانه مى گردم
ندارد گر چه منزل خانه پردازى که من دارم
به گرد کعبه و بتخانه بيتابانه مى گردم
خم سربسته جوش باده را افزون کند صائب
به لب مهر خموشى گر زنم ديوانه مى گردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید