شماره ٦٨٨: به ياد آتشين رخساره اى در انجمن رفتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به ياد آتشين رخساره اى در انجمن رفتم
به پاى شمع افتادم چو اشک از خويشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوى وحشى نقش پا يابم
به بويش گر چه صد نوبت به صحراى ختن رفتم
به نزديکى مشو از مکر يوسف طلعتان ايمن
که من با داغ حرمان از ته يک پيرهن رفتم
چه صورت دارد از تنگى توان ديدن دهانش را
که من خود را نديدم تا به فکر آن رهن رفتم
تمام از گردش چشم تو شد کار من اى ساقى
زدست من بگير اين جام را کز خويشتن رفتم
زهمراهان کسى نگرفت شمعى پيش راه من
به برق تيشه زين ظلمت برون چون کوهکن رفتم
گل از من رنگ و بلبل داشت آهنگ از نواى من
نماند از حسن و عشق آثار تا من از چمن رفتم
به بوى پيرهن نتوان مرا از خود برآوردن
که من در ساعت سنگين به اين بيت الحزن رفتم
ز ذرات جهان نگسست چون خورشيد فيض من
به ظاهر چند روزى گر چه در ابر کفن رفتم
در اقليم تجرد پادشاه وقت خود بودم
نمى دانم چه کردم تا به زندان بدن رفتم
به عمر جاودان باز آمدن صورت نمى بندد
ره دورى که يک مژگان زدن بى خويشتن رفتم
گريبان سخن صائب به دست آسان مى آيد
دلم شق چون قلم شد بس که دنبال سخن رفتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید