شماره ٦٦٩: ما چو صبح از راست گفتارى علم در عالميم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما چو صبح از راست گفتارى علم در عالميم
محرم آيينه خورشيد از پاس دميم
از گرانقدرى درين دريا گره گرديده ايم
ورنه چون آب گهر ما فارغ از بيش و کميم
سروآزاديم بر ما بى بريها بار نيست
با کمال تنگدستى تازه روى و خرميم
خواهد افتادن به فکر ما سليمان زمان
گر به دست ديو نفس افتاده همچون خاتميم
در دل سنگين او داريم راهى چون شرار
گر به ظاهر در حريم وصل او نامحرميم
دست افسون است برگ ما و بار دل ثمر
ما درين بستانسرا گويا که نخل ماتميم
پرده برداريم اگر از داغ عالمسوز عشق
خاکدان آفرينش را سواد اعظميم
سعى در طى کردن طومار شهرت مى کنيم
ورنه ما در باد دستى پيش پيش حاتميم
مدتى آدم گل از نظاره فردوس چيد
اى بهشت عاشقان آخر نه ما هم آدميم
چشم ما پوشيده گرديده است از شرم حضور
ورنه با گل در ته يک پيرهن چون شبنميم
دم زدن کفرست در جايى که عيسى ناطق است
حق به دست ماست گر خاموش همچون مريميم
برنمى آيد ز ابر آن آفتاب بى زوال
ورنه ما آماده فانى شدن چون شبنميم
در ته يک پيرهن چون بوى گل با برگ گل
هم زيکديگر جدا افتاده و هم با هميم
بى زبانى مخزن اسرار را باشد کليد
ما به مهر خامشى مستغنى از جام جميم
روزى فرزند گردد هر چه مى کارد پدر
ما چو گندم سينه چاک از انفعال آدميم
چشم بد باشد به قدر نقش چون افتد زياد
ما ز چشم شور مردم ايمن از نقش کميم
عقده ها داريم در دل صائب از بى حاصلى
گر چه از آزادگى سرو رياض عالميم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید