شماره ٦٢٦: چند از غفلت به عيب ديگران گوياشوم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چند از غفلت به عيب ديگران گوياشوم
سرمه اى کو تا به عيب خويشتن بينا شوم
غيرتى کو تا ز خود آتش بر آرم چون چنار
تا به چند از بى برى بارچمن پيراشوم
چون کمان از خانه آرايى نديدم حاصلى
وحشتى کو تا جدا از خود به منزلها شوم
از گرانجانان چو کوه قاف ايمن نيستم
گرنهان از ديده ها در خلوت عنقا شوم
همچو پيکان باشد از آتش کليد قفل من
غنچه گل نيستم کز هر نسيمى واشوم
دستگيرى کن مرا ساقى به يک رطل گران
تا سبکبار از غم دنيا و مافيها شوم
ناتمامان چون مه نو ياد من خواهند کرد
از نظر روزى که چون خورشيد ناپيدا شوم
سنگ طفلان است دامنگير مجنون مرا
ورنه من هم مى توانم سيل اين صحراشوم
لنگرى کو تا چو گوهر جمع سازم خويش را
چون حباب و موج تاکى خرج اين دريا شوم
فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان
من چسان غافل به پيرى از غم فردا شوم
مى شمارد چرخ بى انصاف صبح کاذبم
گرزنور صدق روشن چون يد بيضا شوم
در گلستان که شبنم مهر از لب برنداشت
چون زر گل چند خرج خنده بيجاشوم
همچنان از خلق طعن خودنمايى مى کشم
با زمين هموار اگر صائب چو نقش پا شوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید