شماره ٦١٤: جسم خاکى را زغفلت چند معمارى کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
جسم خاکى را زغفلت چند معمارى کنم
چند اوقات گرامى صرف گلکارى کنم
قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد
چند اين ديوار مايل را نگهدارى کنم
شد زپيرى ناتوان هر عضوى از اعضاى من
يک جهان بيمار را من چون پرستارى کنم
ساده لوحى بين که مى خواهم به دست رعشه دار
توسن عمر سبکرو را عناندارى کنم
آفتاب تيغ زن اينجا سپر انداخته است
من درين ميدان چه اظهار جگر دارى کنم
در دبستان جهان تا چند با موى سفيد
صرف مد عمر خود را در سيه کارى کنم
از درو ديوار اين غمخانه مى بارد ملال
من که را بااين غم بسيار غمخوارى کنم
هست در خرمن مرامور و ملخ از دانه بيش
خوشه چينان را به احسان چون هوادارى کنم
چون ز غفلت صرف مستى شد مرا سر جوش عمر
به که اين ته جرعه را در کار هشيارى کنم
من که نيش پشه اى در خاک و خونم مى کشد
چون دم تيغ حوادث را سپر دارى کنم
چون ز طوف کعبه مقصود گردم کامياب
من که در هر گام منزل از گرانبارى کنم
من که مى دانم عزيزى مى دهد خوارى ثمر
چون مه کنعان چرا انديشه از خوارى کنم
من که نتوانم گليم خود بر آوردن ز آب
ديگران را باکدامين دست و دل يارى کنم
مى کند سيل حوادث کوه را صائب ز جا
من که از خار و خسم کمتر، چه خوددارى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید