شماره ٦١٢: دعوى گردن فرازى با اسيرى چون کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دعوى گردن فرازى با اسيرى چون کنم
در صف آزاد مردان اين دليرى چون کنم
فقر تنها بى فنا چون دعوى بى شاهدست
با وجود هستى اظهار فقيرى چون کنم
خوان خالى مى شود رسوا چوبى سر پوش شد
نيستم سير از حيات اظهار سيرى چون کنم
عيبجويى زشت و از معيوب باشد زشت تر
سنگ کم دربار دارم بارگيرى چون کنم
من که نتوانم گليم خود بر آوردن ز آب
ديگرى را از رفيقان دستگيرى چون کنم
گرندارم گوشه اى در فقر عذر من بجاست
از گرفتن عار دارم گوشه گيرى چون کنم
نيستم دلگير اگر آيينه ام در زنگ ماند
من که اهل معنيم صورت پذيرى چون کنم
من که از زاغ وزغن صائب خجالت مى کشم
بانواسنجان قدسى هم صفيرى چون کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید