شماره ٦٠٣: جرأتى کو تا تماشاى گلستانش کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
جرأتى کو تا تماشاى گلستانش کنم
چشم حيران را سفال خط ريحانش کنم
حلقه چشمى چو دور آسمان مى خواستم
تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم
پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست
من به زوردست مى خواهم که خندانش کنم
ميوه فردوس را تاب نگاه گرم نيست
چون نظر گستاخ بر سيب زنخدانش کنم
از لطافت شمع من عريان نمى آيد به چشم
به که از بيرون در سير شبستانش کنم
بر ندارد سر زبالين ديده حيران من
گربه جاى اشک اخگر در گريبانش کنم
خانه اى از خانه آيينه دارم پاکتر
هرچه هرکس اورد با خويش مهمانش کنم
هر خم موى گرهگيرش کمينگاه دلى است
من به اين يک دل چه با زلف پريشان کنم
مرکز پرگار حيرانى است چشم عاشقان
هم به چشم او مگر سير گلستانش کنم
گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو
مى توانم حرف در کار سليمانش کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید