شماره ٥٧٩: پرده از حسن عمل بر دامن تر مى کشم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
پرده از حسن عمل بر دامن تر مى کشم
چون صدف دامان تر در آب گوهر مى کشم
مهر گل را بر گلاب انداختن کا رمن است
ناز آن لبهاى ميگون را ز ساغر مى کشم
راهرو را در قفا ديدن دليل کاملى است
انتظار خويش در دامان محشر مى کشم
من که چون خورشيد افسر کرده ام از موى خويش
کافرم گر يک سر مو ناز افسر مى کشم
عشق را غيرت به کامم زهر قاتل کرده است
تلخى مردن ازين ترياک اکبر مى کشم
گر زند پيش عقيق آبدارش موج لاف
پنجه خونين به روى آب کوثر مى کشم
جذبه اى دارم که گر مانع نگردد شرم عشق
شعله را بيرون ز آغوش سمندر مى کشم
تن پرستى مى کنم چندان که جان فربه شود
جان چو فربه گشت، دست از جسم لاغر مى کشم
زلف او از بار دل بر خاک افتاده است و من
از تهيد ستى دل از دست صنوبر مى کشم
صائب از رضوان کسى ترخنده تا کى وا کشد
چشم اشک آلود را بر روى کوثر مى کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید