شماره ٥٠٨: نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام
زنگ از آيينه دل مى برد نظاره ام
زخم من در آرزوى مشک مى غلطد به خون
بهر نو خطان گريبان مى درد نظاره ام
همچو آهويى که غلطد در ميان سبزه زار
آنچنان در سبزه خط مى چرد نظاره ام
چون زمين ساده اى کز بهر حاصل پرورند
ساده رويان را پى خط پرورد نظاره ام
حسن ظالم قدردان از گوشمال خط شود
يار نوخط را به صد جان مى خرد نظاره ام
غنچه را گل مى کند آه سبک جولان من
پرده بيگانگى را مى درد نظاره ام
آن لب ميگون به نقل و مى تلافى مى کند
هر قدر از چشم او خون مى خورد نظاره ام
وحشيان را رام مى سازد به خود مجنون من
حسن را از راه بيرون مى برد نظاره ام
آنچنان کز حسن يوسف بود رزق مصريان
روزى از ديدار خوبان مى خورد نظاره ام
چشم من صائب به روى نوخطان واکرده اند
ماه را کى در نظر مى آورد نظاره ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید