شماره ٤٩٥: مدتى چون غنچه در خون جگر پيچيده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مدتى چون غنچه در خون جگر پيچيده ام
تا درين گلزار چون گل يک دهن خنديده ام
از سر هر خار صد زخم نمايان خورده ام
تا چو شبنم روشناس اين چمن گرديده ام
خضر دارد داغها بر دل ز استغناى من
روى آب زندگى را برزمين ماليده ام
شعله بى مايه ام با خار و خس در دارو گير
خورده ام صد زخم تايک پيرهن باليده ام
از سر غيرت سپند آتش خود گشته ام
پيش اغيار از جفاى او اگر ناليده ام
زود بر فتراک مى بندد سر خورشيد را
شهسوارى راکه من در خانه زين ديده ام
پر برآورده است از درد طلب سنگ نشان
از گرانجانى همان من بر زمين چسبيده ام
مى کند تيغ زبان شعله را دندانه دار
جامه فتحى که من از بوريا پوشيده ام
تا چو مى صائب کلامم پخته و رنگين شده است
در حريم سينه خم سالها جوشيده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید