شماره ٤٩٤: بى تن خاکى چو نام نيکمردان زنده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بى تن خاکى چو نام نيکمردان زنده ام
سالها شد اين لباس عاريت را کنده ام
گر چه برگ من زبان شکر و بار افتادگى است
همچنان از حسن سعى باغبان شرمنده ام
بس که چون يوسف گران بر خاطراخوان شدم
از وطن هرکس مرا آزاد سازد بنده ام
مطلبم زين نعل وارون جز تلاش نام نيست
چون عقيق از نام در ظاهر اگر دل کنده ام
چون قلم تنگ بر من از سيه کارى جهان
نيست جزيک پشت ناخن دستگاه خنده ام
نيست صائب غير آه نا اميدى خوشه اش
تخم اميدى که من در شوره زار افکنده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید