شماره ٤٧٥: گر تشنه اسرارى پيش آر شراب اول

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر تشنه اسرارى پيش آر شراب اول
گر گنج خواهى مى گرد خراب اول
ان نقطه خاموشى درحرف نمى گنجد
بر طاق فراموشى بگذار کتاب اول
از ترک هوا آخر با بحر يکى گردند
هر چند هوا جويند مردم چو حباب اول
از لطف بهار آخر درياى گهر گردد
جز دود و بخارى نيست هر چند سحاب اول
تا در پس اين پرده است دل صاف نمى گردد
چون زنده دلان بگذر از پرده خواب اول
از خنده عشق اى دل زنهار مشو ايمن
بستر ز نمک سازند از بهرکباب اول
حاشا که طمع گردد دل سايل
گر عرض دهد بردل تلخى جواب اول
آنان که خبر دارند ار آخر کار خود
شرط است که بگذارند پارا به حساب اول
افسرده تر از پيرى است دولت چو کهن گردد
هر چنددل افروزست چون عهد شباب اول
هر چند چمن پيرا درپاس چمن کوشد
آتش نفسان از گل گيرند گلاب اول
با ما سخنى سرکن کان مهر جهان آرا
ذرات جهان را داد تشريف خطاب اول
هشيار به حرف ما صائب نتوان پى برد
تر طيب دماغى کن ازباده ناب اول



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید