شماره ٤٧١: تو در تن غافل از جانى چه حاصل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تو در تن غافل از جانى چه حاصل
اسير چاه و زندانى چه حاصل
تن خاکى است زندانى و تو از جهل
در استحکام زندانى چه حاصل
به دل خوردن شود جان سير از تن
تو در انديشه نانى چه حاصل
به جان دادن توان عمر ابد يافت
تو لرزان بر سر جانى چه حاصل
عزيزان جهان جوياى دردند
تو در تحصيل درمانى چه حاصل
به ظاهر بنده رحمانى اما
ز مردودان شيطانى چه حاصل
لباس ادميت خلق نيکوست
تو زين تشريف عريانى چه حاصل
به بيدارى توان فرمانروا شد
تو زين دولت گريزانى چه حاصل
بود بى پرده نور حق هويدا
تو از پوشيده چشمانى چه حاصل
شود کوته به شبگير اين ره دور
تو در رفتن گرانجانى چه حاصل
خط آزادگى چون سرو دارى
ز رعنايى نمى خوانى چه حاصل
شب قدرى ولى از دل سياهى
تو قدر خود نمى دانى چه حاصل
دهن مى بايد از غيبت کنى پاک
تو در پرداز دندانى چه حاصل
توان شد از خرابى مخزن گنج
تو در تعمير ايوانى چه حاصل
نفس ذکرست چون باشد شمرده
تو ظاهر سبحه گردانى چه حاصل
چو خواهى عاقبت شد رزق موران
به دولت گر سليمانى چه حاصل
چو آخر مى شود تابوت تختت
اگر جمشيد و خاقانى چه حاصل
چو دوران مى کند درکاسه ات خاک
تو گر فغفور دورانى چه حاصل
به عالم نيست چون صائب سخن سنج
تو در ترتيب ديوانى چه حاصل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید