شماره ٤٧٠: مرو بيرون ز عشرتخانه دل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مرو بيرون ز عشرتخانه دل
که مى مى جوشد از پيمانه دل
شراب و شاهد و ساقى و مطرب
برون آرد ز خود ميخانه دل
زمين گيرست سير آسمانها
نظر با گردش پيمانه دل
کند در چشم انجم سرمه سايى
غبار جلوه مستانه دل
ندارد قلزم پر شور امکان
کنارى غير خلوتخانه دل
به منزل مى رساند سالکان را
تيپدنهاى بيتابانه دل
پر پروانه گردد پرده خواب
به هر جا بگذرد افسانه دل
حجاب آسمانها را بسوزد
فروغ گوهر يکدانه دل
ز سيلاب فنا بر خود نلرزد
بناى محکم کاشانه دل
به قدر روزن داغ است روشن
درين ظلمت سرا غمخانه دل
توان چون برق از عالم گذشتن
به پاى همت مردانه دل
مرا بيگانه کرد از هر دو عالم
تلاش معنى بيگانه دل
نگردد سبز هر تخمى که سوزد
درين مزرع بغير از دانه دل
چراغ مهر و مه خاموش گردد
اگر ساکن شود پروانه دل
شود رطل گران سنگ ملامت
ز بى پروايى ديوانه دل
ندارد صيد گاه عالم غيب
کمينگاهى بجز ويرانه دل
دل از دست سليمان مى ربايند
پريرويان وحدتخانه دل
چو برگ بيد مى لرزد ز دهشت
فلک درمجلس شاهانه دل
زبون چون کبک در چنگ عقاب است
جهان در پنجه شيرانه دل
قيامت مى شود هرجا که صائب
ز مستى سرکند افسانه دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید