شماره ٤٦٩: از سرکشى و ناز ندارد سر ما گل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از سرکشى و ناز ندارد سر ما گل
سرپيش فکنده است به تقريب حيا گل
کو فرصت دلجويى مرغان گرفتار
خارى نتوانست برآورد ز پا گل
يکرنگى عشق است که از خاک برآيد
با جامه خونين به طريق شهدا گل
غافل مشو از شبنم اين باغ که چيده است
زان روعرق شرم به دامان نشو قبا گل
از زخم زبان است نشاط دل افگار
در دامن خاشاک کند نشو و نما گل
حسن از نظر پاک محابا ننمايد
ازديده شبنم نکند شرم و حيا گل
مگشا به شکر خنده لب خويش که باشد
درمرتبه غنچگى انگشت نما گل
چشم نگران است سراپاى ز شبنم
تا زان رخ گلرنگ کند کسب صفا گل
رنگين سخنان درسخن خويش نهادنند
از نکهت خود نيست به هر حال جدا گل
دلتنگى جاويد نگهبانى عمرست
از خنده خود رفت به تاراج فنا گل
از پاکى عشق است که در پرده شبها
در خواب رود مست به زير پرما گل
با نيک و بد خلق بود لطف تو يکسان
خندد به يک آيين به رخ شاه و گدا گل
صائب ز نواسنجى ما غنچه شد آن شوخ
هر چند که خندان شود از باد صبا گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید