شماره ٤٥٨: جدا ز دولت وصلش به گريه ام مشغول

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
جدا ز دولت وصلش به گريه ام مشغول
به سبحه است سرو کار عامل معزول
به آب تا نرساند روان نمى گردد
به خانه اى که کند قهرمان عشق نزول
سپهر دشمن جانهاى آرزومندست
که بر بخيل گران است ميهمان فضول
تمام سجده سهوست طاعتى که مرا ست
مگر به قبله ابروى او شود مقبول
نظر سياه نسازد به کام هردو جهان
ز گرد راه تو هر ديده اى که شد مکحول
تلاش کام ترا زير چرخ زيبنده است
به صيد ماهى اگر غرقه مى شود مشغول
مرا ز پست و بلند سپهر باکى نيست
به يک قرار بود مهر در طلوع و افول
بود چو سنگ فلاخن هميشه سر گردان
سبکسرى که ز ميزان عدل کرد عدول
مراست گوشه دل خوشتر از چمن صائب
که زير بال بود گلستان مرغ ملول



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید