شماره ٤٥٧: مشو چو بيخبران غافل از نظاره گل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مشو چو بيخبران غافل از نظاره گل
که يک دو صبح بود شوخى ستاره گل
برآن سياه گليم است سير باغ حلال
که همچو سوخته درگيرد از شراره گل
گلى که آفت پژمردگى نمى بيند
همان گل است که چينند از نظاره گل
چه خوشنماست ز معشوق شيوه عاشق
کباب کرد مرا جيب پاره پاره گل
برد ز هوش نگاهى لطيف طبعان را
ز يک پياله بود مستى گذاره گل
دليل عشق حقيقى است عشقهاى مجاز
به آفتاب رسد شبنم از نظاره گل
فغان که بلبل ما در نيافت از مستى
که يک کتاب سخن بود هر اشاره گل
نه شبنم است که از گوش گل چکد صائب
که شد ز ناله ما آب گوشواره گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید