شماره ٤٤٩: چراغ ماه خطر دارد از رميدن دل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چراغ ماه خطر دارد از رميدن دل
به ساق عرش فتد لرزه از تپيدن دل
طلسم هستى خود هر که نشکند چو حباب
نمى رسد به مقام نفس کشيدن دل
فغان که نيست درين روزگار بى حاصل
غمى که تنگ کند جاى برتپيدن دل
ز شارع کشش دل قدم برون مگذار
که خضر کعبه مقصد بود کشيدن دل
خرد به پرده سراى حواس محتاج است
به گوش و لب نبود گفتن و شنيدن دل
چه فتنه بود نگاه تو درجهان انداخت
که جست عالمى از خواب آرميدن دل
بيا که مى خلد از انتظار آمدنت
چو دشنه ام به جگر شهپر تپيدن دل
چو غنچه جامه رنگين به روى هم مگذار
که مى شود همه اسباب لب گزيدن دل
نفس رسيد به پايان و در قلمرو خاک
نيافتيم فضاى نفس کشيدن دل
ترا که هست دل آرميده اى خوش باش
که من افتاده ام از چشم آرميدن دل
چسان به بستر آسودگى نهم پهلو
مرا که سنگ به پهلو زند تپيدن دل
ز شيشه هاى فلک بانگ الامان خيزد
در آن مقام که ميدان کشد رميدن دل
به گوش هرکه گران نيست از شراب غرور
نواى طبل رحيل است هر تپيدن دل
در آن مقام که صائب به نغمه پردازد
ز شاخسار فتد بلبل از تپيدن دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید