شماره ٤٣٥: عندليب ما ندارد تاب استغناى گل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عندليب ما ندارد تاب استغناى گل
مى شود دست و دل ما سرد از سرماى گل
ما به روى گرم چون پروانه عادت کرده ايم
چشم چون شبنم نمى دوزيم برسيماى گل
آفتابش برلب بام است و شادى مى کند
گريه شبنم بود بر خنده بيجاى گل
رنگى از هستى ندارد نقطه مرهوم من
شوخ چشمى مى کنم چون شبنم از بالاى گل
پند ناصح مى کند تاثير اگرباد بهار
از دماغ بلبلان بيرون برد سوداى گل
روزگارى آبروى ناله را بردى بس است
شرم دار اى عندليب از طبع بى پرواى گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید