شماره ٤١٩: از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک
درجام سفالين مى پرزور شود خشک
شهدى که توان کرد لب خشکى ازو تر
حيف است که در خانه زنبور شود خشک
داغى که به اميد نمک چشم گشوده است
مپسند که از مرهم کافور شود خشک
از سردى دوران چه غم آتش نفسان را؟
حاشا که ز سرما شجر طور شود خشک
وقت است ز افشردن سرپنجه مژگان
چون آينه در ديده من نور شود خشک
خط گرد برآورد ازان روى عرقناک
درياى محيط ازنظر شور شود خشک
گر آب شود تيشه فرهاد عجب نيست
جايى که قلم درکف شاپور شود خشک
بزمى که دراو نغمه تر پرده نشين است
رگ در تن من چون رگ طنبور شود خشک
پيچيدن سرپنجه من کار فلک نيست
کز دهشت من پنجه هم زور شود خشک
از جوش نشاطى که زند خون شهيدان
تاحشر محال است لب گور شود خشک
از چوب محابا نکند شعله آتش
از دار کجا جرأت منصور شود خشک؟
چون تر شود از سرکه پيشانى زهاد؟
آن را که دماغ از مى انگور شود خشک
تا حکم تو بر شيشه و پيمانه روان است
مگذار لب صائب مخمور شود خشک



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید