شماره ٣٥٢: به فکر دل نفتادى به هيچ باب دريغ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به فکر دل نفتادى به هيچ باب دريغ
به گنج راه نبردى درين خراب دريغ
تمام عمر تو درفکرهاى پوچ گذشت
نشد محيط تو صافى ازين حباب دريغ
به عالمى که دل ساده مى خزند آنجا
هزار نقش پريشان زدى برآب دريغ
غذا ز بوى دل خود کنند سوختگان
تو هيچ بوى نبردى ازين کباب دريغ
به خط و خال مقيد شدى ز چهره دوست
نشد نصيب تو جز گرد ازين کتاب دريغ
درين بهار که يک چهره نشسته نماند
رخى به اشک نشستى ز گرد خواب دريغ
به نور ذره سفر سفر مى کنند گرمروان
تو پيش پاى نديدى به آفتاب دريغ
به وعده هاى دروغ زمانه دل بستى
شدى فريفته موجه سراب دريغ
ز پيچ و تاب شود رشته امل کوتاه
تو تن چو رشته ندادى به پيچ و تاب دريغ
ز باده اى که حريفان سبو سبو خوردند
به نيم دور شدى پاى دررکاب دريغ
زوصل دوست به فردوس آشتى کردى
صفاى چهره ندانستى ازنقاب دريغ
ز عکس، ديده آيينه سير شد صائب
تو سير چشم نگشتى ز خورد و خواب دريغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید