شماره ٣٢٨: هرکه گرديد ز عبرت به تماشا قانع

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
هرکه گرديد ز عبرت به تماشا قانع
به کف پوچ شد از گوهر دريا قانع
زود عاجز شود از ديدن يوسف، چشمى
که به ديدار نگردد چو زليخا قانع
نتوان کرد به ديوار هوس را خرسند
طفل از باغ نگردد به تماشا قانع
خاک در کاسه چشمى که ز کوته نظرى
به نظر بازى آهوست زليلى قانع
هر زمان روى سخن در دگرى نتوان کرد
طوطى ماست به يک آينه سيما قانع
با کلام شکرين شکوه مکن ازتلخى
کز شکر شد به سخن طوطى گوياقانع
هر سحر سرزند ازمشرق ديگر خورشيد
چون به يک سينه شود داغ تو تنها قانع؟
هرکه با وسعت مشرب طرف زهد گرفت
به کف خاک شداز دامن صحرا قانع
جاى رحم است برآن فاخته کوته بين
که به يک سرو شد از عالم بالاقانع
بى نياز ازدر ابناى زمان شد صائب
شد فقيرى که به دريوزه دلها قانع



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید