شماره ٢٨٧: در دل اثر از تيغ کند زخم زبان بيش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در دل اثر از تيغ کند زخم زبان بيش
صد پيرهن ازتن بود آزردن جان بيش
از جنبش مهدست گرانخوابى اطفال
از زلزله شد غفلت ابناى زمان بيش
با حرص محال است که اندازه شود جمع
پيوسته بود لقمه موران ز دهان بيش
از قامت خم رفت دل و دست من از کار
از حلقه شدن گرچه شود زورکمان بيش
چون دام در خاک سراپاى بود چشم
گردد ز لحد چشم حريصان نگران بيش
مانع نشود طول امل خرده جان را
از موج شود بال و پر ريگ روان بيش
بيهوشى دولت شود از باده دو بالا
در جوش بهاران شود اين خواب گران بيش
بى برگ نترسد ز شبيخون حوادث
لرزد دل برگ از نفس سرد خزان بيش
از بى گهرى دست صدف شد کف سايل
از ريزش دندان شود انديشه نان بيش
از پرورش دل همه مشغول به جسمند
از آينه دارند غم آينه دان بيش
در فصل خزان برگ به صد رنگ برآيد
درپير بود حسرت الوان ز جوان بيش
از مزد شود سختى هرکار گوارا
حمال ببالد به خود از بار گران بيش
از خصم برونى است بتر خصم درونى
ازخواب حذر مى کند از گرگ شبان بيش
از دشمن بيگانه اگر خلق هراسند
صائب کند انديشه ز اخوان زمان بيش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید