شماره ٢٦٩: خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خويش
کافر مباد کشته تيغ زبان خويش !
يک مرد در قلمرو جرأت نيافتم
در دل چوآفتاب شکستم سنان خويش
هرگز چنان نشد که درين دشت پرشکار
دست نوازشى بکشم برکمان خويش
آتش به مصحف پر پروانه مى زند
اين شمع هيچ رحم ندارد به جان خويش
در واديى که خضرزند جوش العطش
دارم عقيق صبربه زير زبان خويش
چون موج ازکشاکش اين بحر نيلگون
فرصت نيافتم که بگيرم عنان خويش
بلبل به خاکسارى من رشک ميبرد
افتاده ام ز جوش گل ازآشيان خويش
صائب به گردکعبه مقصد کجارسد؟
دارد هزار مرحله تاآستان خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید