شماره ٢٥٨: خوش باد سال و ماه وشب وروز ميفروش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش باد سال و ماه وشب وروز ميفروش
کز يک پياله برد زمن صبر و عقل وهوش
ديروز بود بار جهانى به دوش من
امروز ميکشند مرا چون سبو به دوش
ازآب خضر باد برومند دانه اش
آورد هرکه اين دل افسرده رابه جوش
عمر دوباره از نفس گرم شيشه يافت
در مجلس شراب چراغى که شد خموش
از جوش ديگ،آب کف پوچ مى شود
از گفتگو به خرج رود مغز خود فروش
آب روان به قوت سرچشمه مى رود
بى جوش گل مدار ز بلبل طمع خروش
هرگز ز زنگ زهر ندامت نمى چشد
شد همچو پشت آينه هرکس که پرده پوش
چندان که دخل هست مکن خرج اختيار
تا مى توان شنيد سخن، در سخن مکوش
صائب چو ماه عيد فلک قدر مى شود
ازحرف نيک وبدلب هرکس که شد خموش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید