شماره ٢٢٧: ز دل برون نرود چشم آشنا رويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دل برون نرود چشم آشنا رويش
سرى به دامن مجنون نهاده آهويش
فکند از سر گردنکشان عالم خاک
کلاه عقل، تماشاى طاق ابرويش
ز خواب حيرت، آيينه راکند بيدار
اگر چنين شود ازمى عرق فشان رويش
ز حال دل خبرم نيست، اينقدر دانم
که دست شانه نگارين برآمد ازمويش
ز خواب مرگ چو گل تازه روى برخيزند
اگر به خاک شهيدان گذر کند بويش
که ديده نافه ز آهو دونده ترباشد؟
که ديده زلف که باشد رساتر از بويش ؟
که آب مى دهد از روى آتشينش چشم ؟
اگر عرق نکند پرده دارى رويش
ز بار دل کند آزاد سرو راصائب
در آن چمن که کند جلوه قد دلجويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید