شماره ١٨٦: سرو اگر جلوه کند پيش قد رعنايش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
سرو اگر جلوه کند پيش قد رعنايش
قمرى ازشهپر خود اره نهد برپايش
جرعه اولش ازخون مسيحا باشد
چون کشد تيغ ستم غمزه بى پروايش
علم صبح قيامت به زمين خوابيده است
تافکنده است به ره سايه قد رعنايش
نه همين خون شفق درجگر خورشيدست
جگر کيست که خون نيست زاستغنايش ؟
دو جهان فتنه به هم دست و گريبان گردد
مژه برهم چو زند چشم قيامت زايش
شکر ازچاک دل مور به فرياد آيد
چون درآيد به سخن پسته شکرخايش
وقت شوخى زنگارين قدمان مى شمرد
رم آهوى ختا رامژه گيرايش
بى تکلف به نگه سوزى آن عارض نيست
لاله هر چند که آتش چکد ازسيمايش
عالم بيخبرى طرفه تماشاگاهى است
رهروى نيست درين ره که نلغزد پايش
تنگ خلقى است که برجمله بديهاست محيط
نيست ديوى که درين شيشه نباشد جايش
چهره زرد، نشان جگر سوخته است
نيست يک شمع که تاريک نباشد پايش
صائب اين آن غزل خواجه کمال است که گفت
سرو ديوانه شده است از هوس بالايش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید