شماره ١٧٠: برتو دوزخ شده از کثرت عصيان آتش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
برتو دوزخ شده از کثرت عصيان آتش
ورنه در چشم خليل است گلستان آتش
زلف و خط چهره او را نتواند پوشيد
درته دامن شبهاست نمايان آتش
دوزخ از سردى ايام بهشتى شده است
مى کند جلوه گل فصل زمستان آتش
گر چه از سنگدلان است،ز خوى تو شده است
چون شرر در جگر سنگ گريزان آتش
دوزخ سوختگان صحبت بى مغزان است
که به فرياد درآيد زنيسان آتش
برحذر باش ازان لب چو شود گرم عتاب
طرفه شورى است چو افتد به نمکدان آتش
ژاژ خارا نبود بى سخن پوچ،حيات
مى شود از خس و خاشاک فروزان آتش
سرو دودى است که ازآتش گل خاسته است
تا که زد از نفش گرم به بستان آتش ؟
چه کند زخم زبان با جگر سوختگان ؟
خار را گل کند از سينه سوزان آتش
نيست از هيزم تر گريه آتش که شده است
پيش رخسار عرقناک تو گريان آتش
برق با شوخى مژگان تو دامى است به خاک
هست باتندى خوى تو به فرمان آتش
حسن يوسف کند آن روز جهان را روشن
که ز رويش جهد از سيلى اخوان آتش
در ته دامن فانوس گريزد صائب
بس که داغ است ازان چهره خندان آتش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید