شماره ١٦١: ندارد سرکشى ازاهل دل قد دلارايش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد سرکشى ازاهل دل قد دلارايش
پرى در شيشه دارد از تذروان سروبالايش
زبان العطش گويى است هرمژگان آن ظالم
به خون عاشقان تشنه است ازبس چشم شهلايش
ز مژگان قدسيان را رخنه ها افکند درايمان
ز دل روى زمين شد پاک از زلف زمين سايش
فلک پيمانه پرمى شود ازگردش چشمش
زمين برسرکشد ميناى مى از سرو بالايش
که حد دارد ز طومار شکايت مهربردارد؟
که مى پيچد عنان سيل رامژگان گيرايش
لبش هرچند درظاهر نمى گردد جدا از هم
سخن چون خامه ريزد از به هم پيوشته لبهايش
گريبان چاک چون محراب مى آرد برون صائب
ز مسجد زاهدان خشک راذوق تماشايش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید