شماره ١٢٦: چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
ز طوق قمريان خلخال دارد سرو آزادش
نمى دانم ز خونريز کدامين صيد مى آيد
که مى پيچد به خود چون زلف جوهر تيغ فولادش
زبس از زلف او در شانه کردن مشک مى ريزد
چوپاى شمع تاريک است پاى سرو آزادش
گرانى مى کند بر خاطرش يادم،نمى دانم
که بااين ناتوانى چون توانم رفت ازيادش
ندارد بلبل ما طاقت ناکامى غربت
مگر رحمى کنند و با قفس سازند آزادش
نه لاله است اين که دارد تربت فرهاد را دربر
که با اين گوش سنگين خون چکاند از سنگ فريادش
اگر صائب مقيم گلشن فردوس خواهدشد
نخواهد رفت از خاطر هواى سير بغدادش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید