شماره ١٢٥: کجا پروانه رابا خويش سازد همنشين آتش؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کجا پروانه رابا خويش سازد همنشين آتش؟
که دارد هر طرف چون شمع چندين خوشه چين آتش
زخوى سرکش او شد چنين بالانشين آتش
و گرنه بود در خارا مقيد پيش ازين آتش
گره چون گريه گرديده است شبنم درگلوى گل
ننوشد آب خوش هرکس که دارد در کمين آتش
مگر تسکين به لعل آبدار خود دهى دل را
و گرنه هيچ دريا برنمى آيد به اين آتش
ز فيض عشق او خورشيد شد هر ذره خاک من
کند يکرنگ خود باهر چه مى گردد قرين آتش
نباشد لاله در دامان اين صحرا، که افتاده
ز برق آه من در خيمه صحرا نشين آتش
چه باشد مست خارخشک من، کزبيم خوى او
ز مجمر مى گريزد درحصار آهنين آتش
ز فرش بوريا گفتم مگر لاغر شود نفسم
ندانستم که از خاشاک مى گردد سمين آتش
فرو خور خشم راگر زنده مى خواهى دل خودرا
که کارآب حيوان مى کند در خوردن اين آتش
خطش زان درنظر چون موى آتش ديده مى آيد
که ياقوت لب او راست در زير نگين آتش
اميد سازگارى دارم ازحسن جهانسوزى
که نقش از خوى او چون لاله بندد برزمين آتش
سمندر شو اگر از نى تمناى نوا دارى
که دارد ناله جانسوز نى درآستين آتش
ز برق حسن، کوه طور صحرا گرشد صائب
سپندى چون نگهدارى کند خود رادرين آتش ؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید