شماره ١٢٤: ز سوز سينه پروانه من آب شد آتش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز سوز سينه پروانه من آب شد آتش
زسير و دور من سرگشته چون گرداب شد آتش
به داغ ازروى آتشناک او خوش مى کنم دل را
شرر تسبيح باشد هرکه را محراب شد آتش
ز بس خون گريه کرد از رشک روى آتشين او
چو رنگ لعل پنهان در دل خوناب شد آتش
ز برق مى کف خاکسترى شد زهد خشک من
کتان بيجگر را پرتو مهتاب شد آتش
اگر چه بود از روشن روانى شمع محفلها
ز آب ديده من گوهر ناياب شد آتش
من عاجز عنان عمر مستعجل چسان گيرم
که از بس گرمى رفتار،اين سيلاب شد آتش
ز فيض کيمياى عشق آتش آب مى گردد
گوارا بر سمندر چون شراب ناب شدآتش
به هموارى توان مغلوب کردن خصم سرکش را
که با چندين زبان، خامش به مشتى آب شد آتش
گر از اسباب افزود آب روى ديگران صائب
دل آزاده را جمعيت اسباب شد آتش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید