شماره ١٢٣: يکى صد شد ز خط کيفيت چشم گرانخوابش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
يکى صد شد ز خط کيفيت چشم گرانخوابش
مگر خط مى کند بيهوشدارو درمى نابش ؟
کجا تاب نگاه گرم دارد سايه پروردى
که گردد آفتابى چهره از گلگشت مهتابش
چه پروا دارد از فرياد مظلومان سيه چشمى
که مژگان چون رگ سنگ است از سنگينى خوابش
ريايى چون نگردد طاعت زاهد در آن مسجد
که باشد ازخدا در خلق دايم روى محرابش
توانگر از نشاط فربهى در خود نمى گنجد
ازين غافل که هم پهلوى چرب اوست قصابش
درين دريا کدامين سيل جوش خودنمايى زد؟
که مهر خامشى برلب نزد دريا ز گردابش
بود يک چشمه از کيفيت سرشار حسن او
که ساغر برنمى گردد تهى از لعل سيرابش
ز خون خوردن ندارد چشم خواب آلود او سيرى
چه سيرابى دهد آبى که نوشد تشنه درخوابش؟
مشو آلوده دنيا و لذتهاى او صائب
که دارد درد غم درچاشني، صاف مى نابش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید