شماره ٥٥: صبح شد مطرب، قدح راپرکن از مى زود باش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
صبح شد مطرب، قدح راپرکن از مى زود باش
ازدم جان بخش جان کن درتن نى زود باش
مى پرد گوش اجابت در هواى ناله ات
هايهايى سر کن اى بيدرد، هى هى زود باش
اين که مى ازخم به مينا مى کني، در جام کن
اين دو منزل را يکى کن اى سبک پى زود باش
فيض از آيينه تاريک روگردان شود
صيقلى کن سينه رااز ساغر مى زود باش
ناله نى کشتى مى را بود باد مراد
دور ساغر درگره افتاد اى نى زود باش
تا به خود جنبيده اى از دست فرصت رفته است
جام را پر، شيشه راخالى کن ازمى زود باش
بارغم درسينه مجنون نفس نگذاشته است
گربه صحرا مى روى اى ناقه از حى زود باش
تا ندزديده است مطرب دست رادر آستين
گر بساط زندگانى مى کنى طى زود باش
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد و دود
ساقيا مصر قدح خالى است، هى هى زود باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید