شماره ٥١: صد گل به باد رفت و گلابى نديد کس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
صد گل به باد رفت و گلابى نديد کس
صد تاک خشک گشت و شرابى نديد کس
باتشنگى بساز که در ساغرسپهر
غير از دل گداخته ،آبى نديدکس
آب حيات مى طلبد حرص تشنه لب
در واديى که موج سرابى نديد کس
طى شد جهان واهل دلى از جهان نخاست
دريا به ته رسيد و سحابى نديد کس
اين ماتم دگر که درين دشت آتشين
دل آب گشت وچشم پرآبى نديد کس
حرفى است اين که خضر به آب بقا رسيد
زين چرخ دل سيه دم آبى نديد کس
از گردش فلک ،شب کوتاه زندگى
زان سان بسر رسيد که خوابى نديد کس
از دانش آنچه داد، کم رزق مى نهد
چون آسمان درست حسابى نديد کس
بشکن طلسم هستى خود راکه غير از ين
بر روى آن نگارنقابى نديدکس
باد غرور در سرحيران عشق نيست
در بحر آبگينه حبابى نديد کس
صائب به هر که مى نگرم مست و بيخودست
هر چند ساقيى و شرابى نديد کس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید