شماره ٤٨: از ما حديث زلف و رخ دلستان مپرس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از ما حديث زلف و رخ دلستان مپرس
طوفان رسيده را ز کنار و ميان مپرس
حيران عشق راخبراز هجر و وصل نيست
از خار خشک حال بهار و خزان مپرس
ناخن مزن به سينه ماتم رسيدگان
از بيدلان حديث دل خونچکان مپرس
پيش خدنگ او سخن از نيشکر مگو
تا مغز هست، يکقلم ار استخوان مپرس
چون گل نظر به سينه صدچاک من فکن
از تيغ بازى مژه دلستان مپرس؟
از دشمنان خود نتوان بود بى خبر
آخر ترا که گفت که از دوستان مپرس؟
دورى نيازموده چه داند هجر چيست
از موج آب، حال جگر تشنگان مپرس؟
تير کج ازنشان خبر راست چون دهد؟
از طالب نشان، خبر بى نشان مپرس
آن را که هست باتو زبان و دلش يکى
دل رابه خامه تانکنى يکزبان مپرس
در زير کوه قاف پر مور راببين
از بار عشق، حال دل ناتوان مپرس
تا مى توان شنيد ز موران تلخکام
وصف شکر ز طوطى شيرين زبان مپرس
در خاک و خون تپيدن خورشيد راببين
ديگر ز بى نيازى آن آستان مپرس
بنگر چه رغبت است به ساحل غريق را
صائب عيار شوق من و اصفهان مپرس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید