شماره ١١: منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
در بيضه بود ناله من آشيانه سوز
اى بخت، چشم باز کن اين بزم راببين
ماييم و آن نگار وشراب بهانه سوز
از چشم او مدار تمناى مردمى
هرگز که ديد مردمى از مست خانه سوز
خاکسترش به دامن صرصر گره زند
بر طور اگر نظر فکند حسن خانه سوز
بلبل دگر به شعله آواز من کجاست ؟
گلبانگ من چو برق بود آشيانه سوز
صائب به قطع اين غزل تازه تا رسيد
آتش چکاند از مژه کلک زبانه سوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید