در مدح ملک معظم فيروزشاه عادل

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
زهى ز عدل تو خلق خداى آسوده
ز خسروان چون تويى در زمانه نابوده
جهان به تيغ درآورده جمله زير نگين
پس از تکبر دامن بدو نيالوده
ز شير بيشه سلجوقيان به يک جولان
شکاريى که به صد سال کرده بربوده
هزار بار ز بهر طلايه حزمت
بسيط خاک جهان بادوار پيموده
چو ديده نيستيى بى سؤال بخشيده
چو ديده عاجزيى بى ملال بخشوده
زبان نداده به جود و عطا رسانيده
وعيد کرده به جرم و جزا نفرموده
ز حفظ عدل تو مهتاب در ولايت تو
طراز توزى و تار قصب نفرسوده
به دست فتح و ظفر بر سپهر دولت خصم
سپاهت از گل قهر آفتاب اندوده
دو گشته خانه خورشيد کى به روز مصاف
چو شير رايت تو سر بر آسمان سوده
هنوز مطرب رزمت نبرده زخمه به گوش
که گوش ملک تو تکبير فتح بشنوده
به روز حرب کسى جز کمان ز لشکر تو
ز هيچ روى به خصم تو پشت ننموده
ز بيم تيغ تو جز بخت دشمن تو کسى
در آن ديار شبى تا به روز نغنوده
اثر ز دود خلافت به روزنى نرسيد
که عکس تيغ تو آتش نزد در آن دوده
ز خصم تونرود خون چو کشته گشت که خون
ز رگ چگونه رود کز دو ديده پالوده
از آن زمان که ظفر پرچم تو شانه زده است
ز زنگ جور کدام آينه است نزدوده
قضاست امر تو گويى که از شرايط او
نه کاسته است فلک هرگز و نه افزوده
ز سعى غنچه پيکان تست گلبن فتح
شکفته دايم و افتاده توده بر توده
شمايل تو به عينه نتايج خردست
که همگنانش پسنديده اند و بستوده
ز تست نصرت دين وز خداى نصرت تو
دراز باد سخن تان که نيست بيهوده
تو مى روى و زمين و زمان همى گويند
زهى ز عدل تو خلق خداى آسوده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید