در مدح مفخرالسادة مجدالدين ابوطالب نعمه

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى کلک تو پشت ملک عالم
وى روز تو عيد دور آدم
هرچ آمده زير آفرينش
زاندازه کبرياى تو کم
وقتى که هنوز آسمان طفل
آدم به طفيل تو مکرم
در سلسله زمان مؤخر
بر هندسه جهان مقدم
عدل تو شبى چو روز روشن
روز تو چو روز عيد خرم
با راى تو چرخ در مصالح
الحان کنان که هان تکلم
با عزم تو دهر در مسالک
اصرارکنان که هين تقدم
صدر تو به پايه تخت جمشيد
خنگ تو به سايه رخش رستم
در موکب تو به ميخ پروين
مه بر سم مرکبانت محکم
در کوکبه تو طره شب
بر نيزه بندگانت پرچم
وز عکس طراز رايت تو
آن رفعت ونصرت مجسم
بر دوشت فلک قباى کحلى
در چشم قضا نموده معلم
در دست تو کارنامه جود
با جاه تو بارنامه جم
بر آب روان نگاه دارد
حفظ تو نشان نقش خاتم
در شوره ز فتح باب دستت
با ناميه هم عنان رود يم
در گرد جنيبت نفاذت
هرگز نرسد قضاى مبرم
در خشم تو عودهاى رحمت
با زخم تو سفتهاى مرهم
سبحان الله که ديد هرگز
در آتش دوزخ آب زمزم
نوک قلم ترا پياپى
خاک قدم ترا دمادم
اعجاز کف کليم عمران
آثار دم مسيح مريم
اسرار قضا نهاده کلکت
در خال و خط حروف معجم
آنجا که صرير او مقرر
در معرض او عطارد ابکم
توقيع تو در ديار دولت
تفويض همى کند مسلم
هر صدر به صاحبى مؤيد
هر تخت به خسروى معظم
در عدل تو آوخ ار نبودى
معمارى کاينات مدغم
زير لگد نحوس هستى
هر هفت فلک شکسته طارم
باطل شده قضاى قهرت
حاصل نشود به حشر اعظم
کز بيم ملامت نشورش
در منفذ صور بگسلد دم
گر قهر تو بر فلک نهد پاى
در محور عالم افکند خم
تاب سخطت زمين ندارد
چه جاى زمين که آسمان هم
تا عرصه عالم عناصر
خالى نبود ز شادى و غم
شادى و سعادت تو بادا
با عنصر انتظام عالم
عمرت همه ملک و ملک باقى
دورت همه عيد و عيد خرم
واندر دو جهان مخالفت را
با عجز و عنا و رنج در هم
با سخره سيلى حوادث
يا کوره آتش جهنم
نازان ز تو در صدور فردوس
جد و پدر و برادر و عم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید