در مدح صدرالامم کمال الدين محمود

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى به هستى داده گيتى را کمال
ملک را فرخنده هر روز از تو فال
صدر دنيايى و دنيا را به تو
هست هر ساعت کمالى بر کمال
چون وزارت آسمان رفعت شود
هر کرا جاه تو افزايد جلال
بخت بيدار تو حى لاينام
ملک تاييد تو ملک لايزال
در مراتب آفتابت زيردست
در معالى آسمانت پايمال
اوج جاهت را ثوابت در جوار
غور حزمت را حوادث در جوال
ملک را حزم تو دفع چشم بد
فتنه را دور تو دور گوشمال
اصل اوتاد زمين شد حزم تو
زان چنين ثابت اساس آمد جبال
چيده گوش از نطق تو در ثمين
ديده چشم از کلک تو سحر حلال
ناله از کلکت به عدوى شد به خصم
کلک را گو کار خود کردى منال
هر کجا امرت سبک دارد عنان
چرخ بستاند رکاب امتثال
هر کجا قهرت گران دارد رکاب
کوه برتابد عنان احتمال
چون گره بر ابروى قهرت زدند
آسمان گويد کفى الله القتال
نيستى يزدان، چرا هست اى عجب
مثل و مانند ترا هستى محال
عفو تو تعيين کند عذر گناه
جود تو تلقين کند حسن سؤال
اى جوانمردى که در ايام تو
هست کمتر ثروت آمال مال
آز را از کثرت برت گرفت
در طباع اکنون ز استغنا ملال
گر شود محسوس درياى دلت
اخترش گوهر بود طوبيش نال
اختران را سعيت ار حامى شود
فارغ آيند از هبوط و از وبال
آسمان را نهيت ار منعى کند
منفصل گردد زمان را اتصال
ور کند خورشيد راى روشنت
سوى چارم چرخ راى انتقال
از سواد شب نماند گرد روز
آن قدر کايد رخش را زلف و خال
اختران کز علمشان خارج نجست
بر جهان بادى و کى بودى محال
جمله اکنون چون به درگاهت رسند
اين از آن مى پرسد آيا چيست حال
اى بجايى کز تحير وصف تو
طوطى نطق مرا کردست لال
چون فلک نسگالدت جز نيکويى
بدسگالت را بدى گو مى سگال
چون روان بر آفرينش قول تست
قيل گو چندان که خواهى باش و فال
طبل را کى سود دارد ولوله
چون باول نافريدندش دوال
ذره گر پنهان کند روى از شعاع
نام هستى هم بر او آيد زوال
صاحبا تا شمع و تا پروانه هست
اين غرورانگيز و آن صاحب جمال
برنخيزد گفت و گوى و جست و جوى
گرچه سوزد خويشتن را پر و بال
گوش را از انفعال اين سخن
باز خر گو ايهاالساقى تعال
جام مالامال نوش از دست آن
کو به سيارات ننمايد جمال
جرعه رخسار او از روى عکس
پر مى رنگين کند جام هلال
تا که باشد سمت ميل آفتاب
گه جنوب از روى دوران گه شمال
سال و مه دورانت اندر سايه باد
اى طفيل دور عمرت ماه و سال
جاودان محروس و محفوظ از هموم
زانکه معصوم آمدستى از همال
سرو اقبال تو تر وز عرق او
باغ دولت را نهال اندر نهال
سد دشمن رخنه چون دندان سين
پشت حاسد کوز چون بالاى دال
معتدل اقبال بادى کو چرا
زانکه بنياد بقا شد اعتدال



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید