در مدح دستور ناصرالدين طاهر

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
زهى دست وزارت از تو معمور
چنان کز پاى موسى پايه طور
زهى معمار انصاف تو کرده
در و ديوار دين و داد معمور
قضا در موکب تقدير نفراشت
ز عزمت رايتى الا که منصور
قدر در سکنه ايام نگذاشت
ز عدلت فتنه اى الا که مستور
تو از علم اولى وز فعل آخر
چه جاى صاحبست و صدر و دستور
تو پيش از عالمى گرچه درويى
چو رمز معنوى در کسوت زور
حقيقت مردم چشم وجودى
بناميزد زهى چشم بدان دور
سموم قهرت از فرط حرارت
مزاج مرگ را کردست محرور
نسيم لطفت ار با او بکوشد
نهد در نيش کژدم نوش زنبور
تواند داد پيش از روز محشر
قضا در حشر و نشر خلق منشور
به سعى کلک تو کز خاصيت هست
صريرش را مزاج صدمت صور
اگر جاه رفيعت خود نکردست
به عمر خود جز اين يک سعى مشکور
که بر گردون به حسبت سايه افکند
ازو بس خدمتى ناديده مبرور
تمامست اينکه تا صبح ابد شد
هم از معروف و هم خورشيد مشهور
ترا اين جاه قاهر قهر ما نيست
که قهرش مرگ را کردست مقهور
حسودت را ز بهر طعمه يک چند
اگر ايام فربه کرد و مغرور
همان ايام دولت روز روشن
برو کرد از تعب شبهاى ديجور
جهاندارى کجا آيد ز نااهل
سقنقورى کجا آيد ز کافور
خداوندا ز حسب بنده بشنو
به حسبت بيت ده منظوم و منثور
اگر من بنده را حرمان همى داشت
دو روز از خدمتت محروم و مهجور
تو دانى کز فرود دور گردون
مخير نيست کس الا که مجبور
به يک بد خدمتى عاصى مدانم
که در اخلاص دارم حظ موفور
چو مرجع با رضا و رحمت تست
به هر عذرم که خواهى دار معذور
گرم غفران تو در سايه گيرد
خود آن کارى وبد نور على نور
وگر با من به کرد من کنى کار
به طبعت بنده ام وز جانت مامور
بيا تا کج نشينم راست گويم
که کژى ماتم آرد راستى سور
مرا الحق ز شوق خدمت تو
دل غمناک بود و جان رنجور
يکى زين کارگيران گفت مى دان
که بحرآباد دورست از نشابور
چو اندر موکب عالى نرفتى
مرو راهيست پر ترکان خون خور
يکى در کف قلج سرهال و تازان
يکى برکف قدح سرمست و مخمور
صفى الدين موفق هم نرفتست
وز آحاد حريفان چند مذکور
مرا از فسخ ايشان فسخ شد عزم
چو انگورى که گيرد رنگ از انگور
الا تا هيچ مقدورست و کاين
که اندر لوح محفوظست مسطور
مبادا کاين از تاثير دوران
به گيتى بى مرادت هيچ مقدور
سپهر از پايه قصر تو قاصر
زمان بر مدت عمر تو مقصور
ترا ملک سليمان وز سليمى
عدوت اندر سراى ديو مزدور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید