در مدح سلطان سليمان شاه

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
ملکا مملکت به کام تو باد
ملک هم نام تو به نام تو باد
ساحت آسمان زمين تو گشت
خواجه اختران غلام تو باد
حشمت از حشمت تو محتشم است
همه حشمت ز احتشام تو باد
هرچه قائم به ذات جز اول
همه را قوت از قوام تو باد
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرف قصر و طرف بام تو باد
روز مى خوردن تو بدر و هلال
خوان نقل تو باد و جام تو باد
تير چون تير در هواى تو راست
طرفه چون طرف بر ستام تو باد
اشهب روز و ادهم شب را
پيشه خاييدن لگام تو باد
گرهى کان قضا بنگشايد
سخره دست اهتمام تو باد
زرهى کان قدر نفرسايد
خرقه تير انتقام تو باد
هرچه در تخته ازل سريست
همه در دفتر و کلام تو باد
هرچه در حربه اجل قهريست
همه در قبضه حسام تو باد
اى چو عنقا ز دام دهر برون
شير گردون شکار دام تو باد
وى چو کيوان زکام خصم برى
اوج کيوان به زير کام تو باد
از پى آنکه تا نگردد کند
نصل تقدير در سهام تو باد
وز پى آنکه تا نگيرد زنگ
تيغ مريخ در نيام تو باد
چشم ايام بر اشارت تست
گوش افلاک بر پيام تو باد
در جهان گر مقيم نيست مقام
ذروه قدر تو مقام تو باد
ور حطام زمانه باقى نيست
نعمت فضل تو حطام تو باد
تا که فرجام صبح شام بود
صبح بدخواه تو چو شام تو باد
در همه کارى از وقار و ثبات
پخته روزگار خام تو باد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید