در مدح کمال الدين محمود خال

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اگر در حيز گيتى کمالست
ز آثار کمال الدين خالست
جهان محمدت محمود صدرى
که بر مسند جهانى از رجالست
کمالى يافت عالم زو که با او
جز اندر بحر و کان نقصان محالست
ز بيم بخشش متواريانند
که دايم با تو از ايشان وصالست
يکى در حقه قعر بحارست
يکى در صره جوف جبالست
به عهد او که داديم باد عهدش
کمينه ثروت آمال مالست
طمع کى گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوالست
چنان رسم سؤال از دهر برداشت
که پندارى زبان حرص لالست
سؤال ار مى کند او مى کند بس
سؤالى کان هم از بهر سؤالست
نخوانم کلک او را نال از اين پس
که درياى نوالست آن نه نالست
مثال چرخ و خاک بارگاهش
حديث تشنه و آب زلالست
چو گردونست قدرش نه که آنجا
نهايات جنوبست و شمالست
بحمدالله نه زان جنس است قدرش
که در ذاتش نهايت را مجالست
چو خورشيد است رايش نه که او را
خللهاى کسوفست و وبالست
معاذالله نه زان نوعست رايش
که او را در اثر تغيير حالست
خداوندا بگو لبيک هرچند
که بر خلقان خداوندى وبالست
تو آنى کز پى فرمان جزمت
ميان چرخ را جوزا دوالست
کرشمه همت تست آنکه دايم
ز گيتى التفاتش را ملالست
من ار گويم ثنا ورنه تو دانى
صبا را کمترين داعى نهالست
ز نيکو گفت حالش بى نياز است
کسى را کاسمان نيکو سگالست
علو سده مدح تو آن نيست
که با آن فکرتى را پر و بالست
کسى چون در سخن گنجد که مدحش
نه در اندازه وهم و خيالست
خود ادراک تو بر خاطر حرامست
گرفتم شعر من سحر حلالست
کمالت چون تن اندر نطق ندهد
چه جاى حرف و صوت و قيل و قالست
ترا گردون سفال آيد ز رتبت
اگر چند اندر اقصاى کمالست
مرا از طبع سنگين آنچه زايد
صداى اصطکاک آن سفالست
پس آن بهتر که خاموشى گزينم
که اينجا از من اين خير الخصالست
الا تا سال و مه را در گذشتن
بد اختر در قياس نيک فالست
بداختر خصم و نيکوفال بادى
همى تاکون دور ماه و سالست
هلالى را که بر گردون نسبت
ز تو اميد صد جاه و جلالست
ز دوران در تزايد باد نورش
الا تا بر فلک بدر و هلالست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید