اين چنين رندى که من ديدم که ديد
هفت دريا را به يک دم درکشيد
ديده ام آئنيه گيتى نما
آفريننده به لطفش آفريد
عاشق سرمست در کوى مغان
فارغ است از بايزيد و از يزيد
مجلس عشق است و ساقى در حضور
ذوق ياران باد يارب بر مزيد
ديده روشن که ديده روى او
در چنان ديده بود نورش پديد
اعتبارى مى نمايد وصل و فصل
گه قريبت مى نمايد گه بعيد
نعمت الله مست و جام مى به دست
باشد آن مى کهنه و جامش جديد