شماره ٧٨١: آب حيات از لب ساقى به ما رسيد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آب حيات از لب ساقى به ما رسيد
اين مرحمت نگر که به ما از خدا رسيد
دل دردمند بود ولى يافت صحتى
از درد درد او به دل ما دوا رسيد
ما دست برده ايم ز شاهان روزگار
تا دست ما به دامن آن پادشا رسيد
مطرب نواخت ساز حريفان بزم ما
ذوقى از آن نوا به من بى نوا رسيد
هر رهروى که رفت رسيد او به منزلى
جاويد مى رود به نهايت کجا رسيد
بحرى است بحر ما که ندارد کرانه اى
جز ما کس دگر نتواند به ما رسيد
ميراث سيد است که را رسيده است
اين سلطنت ز سيد هر دو سرا رسيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید