شماره ٧٥٢: نقشى است خيالش که به هر دست برآيد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نقشى است خيالش که به هر دست برآيد
دستى که از آن نقش بگيرد بسرآيد
نقاش بهر لحظه کشيد نقش خيالش
آن نقش رود باز به نقش دگر آيد
در نور رخش شاهد معنى بنمايد
هر صورت خوبى که مرا در نظر آيد
پرسى خبرى از دل و دل بى خبر از عشق
وز بى خبر اى يار بتو کى خبر آيد
ساقى در ميخانه گشاده است به رندان
کو عاشق مستى که ازين خانه در آيد
بگذشت شب و ماه فرو رفت وليکن
اميد که صبح آيد و خورشيد برآيد
صد نعره برآيد ز دل عاشق سرمست
گر مطرب ما گفته سيد بسرايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید