آتشى از عشق او در بزم ما افروختند
عود جان عاشقان در مجمر ما سوختند
پير رندانيم و سرمستيم در دير مغان
نوجوانان جهان رندى ز ما آموختند
وصله اى از خرقه پشمينه ما يافتند
کهنه پوشان ولايت خرقه ها بردوختند
عاقلان بس قصه اى اندوختند از عاقلى
عاشقان از عشق او بسيار ذوق اندوختند
بر سر بازار او چون سيد ما روز و شب
نقد و نسيه اين و آن در قيمتش بفروختند