واحدى در کثير پيدا شد
احدى لاجرم هويدا شد
بوى يوسف ز مصر عشق آمد
چشم يعقوب عقل بينا شد
جام گيتى نما به ما دادند
صورت و معنئى مهيا شد
نور اول خوشى تجلى کرد
نيک بنگر که عين اشيا شد
هر حبابى که بود ازين دريا
عاقبت باز عين دريا شد
در دو عالم کسى يگانه بود
کز شش و هفت و هشت يکتا شد
سيد از ما جدا فتاد ولى
چون ز ما بود باز از ما شد