شماره ٤٩٦: پرده ديده من نقش خيالت دارد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
پرده ديده من نقش خيالت دارد
دل شوريده من ذوق وصالت دارد
هر کجا ماه رخى در نظرم مى آيد
نيک مى بينم و حسنى ز جمالت دارد
بى نوائى که گداى سر کوى تو بود
بر سلاطين جهان جاه و جلالت دارد
جان فدا کردم و سر در قدمت افکندم
از چنين بندگئى بنده خجالت دارد
ساقيا ساغر مى ده که دلم بى لب جام
به سر جمله مستان که ملالت دارد
برو اى عقل که من مستم و تو مخمورى
تو چه دانى که دل از عشق چه حالت دارد
نعمت الله سخنش آب حياتى است روان
روح بخشد چو نصيبى ز زلالت دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید