شماره ٤٨٠: چشم بينائى که بر او اوفتد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چشم بينائى که بر او اوفتد
سرنهد در پاش بر رو اوفتد
هر که بر خاک درش افتد چو ما
مسکن او جاى نيکو اوفتد
آفتاب است او و عالم سايه بان
نور او بر ما و بر تو اوفتد
دل به دريا داده ايم و مى رويم
آخر اين کار تا چو اوفتد
رنگ و بوى اوست رنگ و بوى ما
گر سخن با رنگ و با بو اوفتد
بر سر کوى خرابات مغان
گر رسد مستى به پهلو اوفتد
نعمت الله ساقى سرمست ماست
برنخيزد هر که با او اوفتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید